عوامل روانی و اخلاقی موثر در بروز طلاق چیست ؟ (2)

عوامل روانی و اخلاقی موثر در بروز طلاق و طلاق عاطفی چیست ؟ (بخش2)

 –  بدبینی و بیماری سوءظن :

آن کس که به بیماری سوءظن دچار آمده است زندگی را بر خود تباه می سازد و کاشانه خوشبختی را از هم می پاشد . زن و مرد که بر اساس اعتماد دست دوستی به هم داده اند و برای آسان به دوش کشیدن بار زندگی و ایجاد محرمیت و وداد پیمان زناشوئی بسته اند دیگر جا ندارد که در اثر کج فکری و سوءظن یا بد گمانی خوشی را بر خود حرام سازند ،یکی کار دیگری را به گونه ای نا صحیح تعبیر نماید ، مرد برای فعالیت بیشتر اندکی دیر به خانه بر می گردد ، زن آن را با بیماری سوءظن خود حمل بر خوشگذرانی و عیاشی نماید .
ثمره سوءظن حسابرسی بیهوده در مخارج منزل و بازخواست نمودن شوهر از بابت درهم و دینار و جاسوسی در رفتار یکدیگر و سرانجام افترا و افتضاح و بدنامی و جدائی است برای پایدار ماندن پیوند مقدس زناشوئی و زندگی توام با خوشبختی و تأمین سعادت فرزندان خود ، پرده تاریک پندار را باید درید و عینک بدبینی را از روی چشم برداشت و اعتماد زندگی روزهای نخست را حفظ نمود « بیهوده نسبت به همسر خویش بدبین مباش زیرا این بدبینی بیجا احساساتی خفته و افسرده را در خاطر او بیدار کند و وقاحت کردار زشت را در در نظرش کوچک گرداند و عادی جلوه دهد ، تکرار گفتار روزی پای در مرحله کردار گذارد » ( از وصیت نامه علی علیه سلام به فرزند برومندش امام حسن مجتبی علیه السلام ) .

 – لجاجت و سختگیریهای بیجا و نداشتن گذشت نسبت به یکدیگر :

بعضی از آدمیان، محکوم خواسته های خود هستند .  چندان فکر نمی کنند و تصمیماتشان مبتنی بر دلایل منطقی نیست،  بلکه فقط امر می کنند و دستور می دهند و از حرف خود برنمی گردند، هیچ گونه نرمش و انعطافی در رفتارشان به چشم نمی خورد ، حاضرند اطرافیان خود را شکنجه دهند تا خواسته های آنان تحقق یابد.  گاهی از این مرحله پا فراتر می نهند و به قول پل فوکیه به سان پزشکان مورد تمسخر مولیر ( 1673- 1622 ) رفتار می کنند

( پزشکان لجوجی بودند که برای درمان بیماران خود حاضر نبودند دست از روش خویش بردارند و حتی ترجیح می دادند که بیمار آنان بمیرد ولی آنها از روش خود منصرف نشوند ) .

شخص لجوج از نیروهای تعقل استفاده نمی کند زیرا تقریباً با آن آشنائی ندارد و عجیب اینجاست که این گونه اشخاص هر قدر دور از عقل سلیم و منطق صحیح باشند . به همان نسبت، دلبستگی بیشتری به تصمیمات خود  پیدا می کنند نیروی تمنیات آنان متناسب با میزان ناتوانی و نارسائی عقلی آنان می باشد . لجاجت چون قلابی است که هر چه برای بیرون آوردن آن کوشش شود بیشتر فرو خواهد رفت . شخص لجوج چون پاسخی برای انتقاد و ایراهای منطقی نمیابد یارای گوش فرادادن بدانها را ندارد، در خاموشی منطقی فرو رفته کوشش می کند ضعف و کوته فکری خود را با قدرت اراده و تسلط یافتن بر طرف مقابل تلافی کند . لجوج در برابر ایراد و انتقاد دیگران، در عقیده خود را سختر می شود .

مردان یا زنان هوشیار برای اینکه همسر یا شوهر لجباز آنان دست از لجاجت بردارند و از تصمیم ناصواب خود عدول نمایند نخست رویه بی تفاوتی و بی طرفی در برابر تصمیمات آنان اتخاذ می کنند و با عقیده ناصواب طرف لجوج خود ، موافقت می کنند و به اصطلاح « روی خوش » نشان می دهند و به تدریج با ذکر امثله و شواهد سعی می کنند بی ارزشی دلایل مخالف عقیده خود را برای شخص لجباز روشن نمایند تا او را از « خر شیطان » پیاده کنند .

– خست بیش از اندازه مرد : (عوامل طلاق)

بعضی از مردان نه فقط صرفه جو هستند بلکه متأسفانه زائد بر حد متعارف در مخارج منزل سختگیر هستند . پیداست اگر همسرشان عقیده و عادتی در خلاف جهت داشته باشد و صرفه جوئی را بی مورد پندارد و در هزینه زندگی ملاحظه توانائی شوهر را ننماید امکان بروز اختلاف و مشاجره بین چنین زوجی شدید بوده و ادامه زندگی مشترک آن دو غیر ممکن .

گفتنی است که خست ممکن مانع از اعتلای سطح زندگی فرد خسیس شود و سرعت گردش چرخهای اقتصادی جامعه را کند نماید . به جای تلاش برای جلوگیری از گسترش زندگی و سختگیری بیجا در مصرف درهم و دینار بهتر است بر دایره فعالیت و میزان داد و ستد افزود .
علی علیه السلام در باره این گونه مردان که با خون جگر دینار و درهم گرد می آورند و از آن بهره و نصیبی ندارند می فرماید :

« یعیش فی الدنیا عیش الفقرا و یحاسب فی الاخره حساب الاغنیا » .

وای بر یک چنین موجود بدبخت که این جهان را به شیوه گدایان بگذراند و در آن جهان مسوولیت توانگران به عهده دارد .

– تجمل پرستی و بلند پروازی های زن :

(عوامل طلاق)

بعضی از زنان بر اثر جهالت و نقص تربیت خود ، ازدواج را به عنوان حادثه ای مییمون و پرخاشگون و وسیله ای برای رسیدن به انواع نعم و تجمل و لوکس و لذائذ بیدریغ می انگارند و پیداست که شیفتگی به تجمل و دلبستگی به جلال و چشم و هم چشمی ها و عقده حقارت زن ، زندگی را بر مرد دشوار می سازد .

یکی از نقاط ضعف بعضی از زنان این است که شیفته ظاهرند و برای تجمل و زرق و برق زندگی بیش از حد اهمیت بقائل می شوند ، این ضعف در مردان به ندرت ظهور می کند . تجمل پرستی یک نوع شییدائی یا تک جنونی است که چون در کسی بروز کند دیگر برای فرو نشاندن طغیان آن درمانی نیست وای بسا راه کج را به سوی چنین شخص بیماری بگشاید.

« زن مرفه ، تجمل پرست و مصرف زده به موجود خطرناکی تبدیل شده که باید هر چه زودتر ژورنال ها ، کاتالوگ ها ، بوتیک های سیار را از دستش بگیرند و به او طریقه کار کردن با ابزار تولید و تأثیر داشتن بر نظام قیمتها را بیاموزند ».
زن مصرف زده دیروز ملزم به فراگرفتن یک چنین الفبائی نبود . او در آن سوی پرده های ضخیم قرار داشت و مفاسد وجودش را جامعه آن روزی ، تا استخوان جذب نمی کرد .

خانم خانمهای دیروز ، در میدان فعالیت های اجتماعی غایب بود . خانم خانمهای امروزی روبه روی مرد خویش نشسته است و زندگی را وارونه تجربه می کند ! …
خون تولید در رگهای او خشک شده است . اگر او را به همین حالی که هست رهایش کنند ، خون تولید در رگهای جامعه نیز می خشکد ، مردان چاره ای ندارند جز آنکه برای جلب قلوب این موجود مصرف زده ، سکه ها را از چند کیلومتری شکار کنند ….. در باندهای بساز و بفروش نامنویسی کنند ، دغلی کنند ، رشوه بگیرند و خیلی زود به حلقه دزدان آبرودار بپیوندند .

– ناپائی، گهگیری :

(عوامل طلاق)

ناپائی، نوانی، کم طاقتی، زود از موره در رفتن، و گهگیری مفاهیم گوناگونی هستند که با یکدیگر قرابت دارند به طوری که تشخیص و دریافت وجوه تمایز آنها از یکدیگر چندان آسان نیست . ظاهر امر حکایت از این دارد که ریشه مشترک این عیوب اخلاقی و بیماریها ، ضعف اراده و کوته خردی است .

طبق تعریف کاتل روانشناس معاصر آمریکائی، می توان شخصیت گهگیر را در برابر شخصیتی قرارداد که تحت سلطه عادت در آمده و هرگز قادر نیست ترک عادت گوید . به این ترتیب شخص گهگیر فردی است متلون المزاج، نوان، لغزان، ناپا و به اصطلاح معروف عامه « دم دمی مزاج » نامصمم، بی اراده ، فقط عادت کرده است که به هیچ چیز عادت نکند و حتی خود را از قلمرو عادات مستحسن به دور دارد . چنین شخصیتی از نظر سیاسی ابن الوقت و غیر قابل اعتماد است .

– فقدان کف نفس یا کمبود نیروی خودداری :

(عوامل طلاق)

حالت روانی شخصی است که تسلط بر نفس را از دست داده و نتواند از تجلی تمینات نا مقبول خود جلو گیری کند . این خصلت در روانشناسی کلاسیک از عیوب اراده یا حتی از کمبود و فقدان آن محسوب می شود . مراد از اراده در این مورد ، مرحله پست و ابتدائی آن و صرفاً یک تمایل ساده نیست بلکه منظور شکل عالی آن است که مستلزم شعور و تفکر و استدلال منطقی می باشد . اراده ای که در شخص فکور وجود دارد و تحت رهبری خرد می تواند از روی دلایل و موجباتی تصمیم بگیرد و به سوی خیر و نیکی گراید . بنابر آنچه فوکیه از قول روانشناسان معاصر نقل می کند :

« … جستجوی لذت یا تسیلم خواهش دل شدن است که ما خویشتن را به دست تمایلات خود خواهانه و لذت جویانه می سپاریم . »

– ناپختگی :

(عوامل طلاق)

ایجاد وقفه در رشد شخصیت را ناپختگی می نامند . از نظر روانکاوی ، ناپختگی بازگشت به حالت کودکی است . در اشخاص ناپخته ، مانند کودکان ، اصل لذت جوئی بر اصل قبول واقعیت غلبه دارد . این اشخاص نسلیم خواسته های دل می شوند و نمی توانند بر تمایلات خود غلبه یابند و قادر ، به پیش بینی نتایج تحقق رساندن خواسته های خود نیستند ، زیرا فقط در زمان حال زندگی می کنند و رشد فکری آنان بدان مرحله نرسیده است که بتوانند روابط علت و معلولی را درک کنند .
سبک سری کارهای کودکانه ، تصمیمات عجولانه ، شتابزدگی ، تحریک فوق العاده ، تلون ازآثارخامی است و اشخاص بی مایه و بی وقار و جلف افرادی نا پخته هستند . بزرگسالان ناپخته برای کاهش اضطراب خود دچار سیر قهقرائی می شوند یا رجوع به اصل می کنند و هزار و یک کار کودکانه در پیش می گیرند مثلاً نوشابه الکلی می آشامند، سیگار می کشند، زیاد غذا می خورند، بهانه جوئی می کنند، بد خلق می شوند، ناخنهایشان را می جوند، به نقض قوانین می پردازند، حرفهای کودکانه می زنند، اموال خود را به هدر می دهند، داستانهای اسرارآمیز می خوانند، مانند کودکان به سینما راه پیدا می کنند، به اعمال جنسی انحرافی دست می زنند، آدامس یا توتون می جوند، مثل بچه ها لباس می پوشند، قبح اعمال خود را درک نمی کنند .
به این ترتیب اعمال کودکانه ای که از بزرگسالان سر می زند معرف بازگشت آنان به عوالم کودکی و از عواقب ناکامی است که به ناپختگی تعبیر می گردد .

ناپختگی مفهومی وسیع تر از گهگیری دارد . زیرا علاوه بر گهگیری ، شامل مفاهیم خودبینی ، پرخاشگری و بی تفاوتی عاطفی نیز می شود .
قانون « یا همه یا هیچ » در رشد عوامل شخصیت و یا سیر قهقرائی تمام شخصیت حکومت نداردبه این معنی که در سیر قهقرائی ، تمام عوامل سازنده شخصیت فرد به یک مرحله از مراحل پیشین عقب نشینی نمی کند بلکه بعضی از جنبه های احساساتی ، تفکری و رفتاری ممکن است سیر قهقرائی نماید و بقیه جنبه های شخصیت یا متوقف شود و یا آنکه در مراحل دیگر از سیر تکامل به پیشرفت خود ادامه دهد . بنابراین ممکن است شخص طرز تفکرش مانند یک فرد بالغ بوده و در عین حال رفتارش جلف و کودکانه باشد .

– زود باوری :

(عوامل طلاق)

زود باوری و دهن بینی ثمره کوته خردی و عدم توانائی در درک روابط علت و معلولی و عدم آشنائی با محیط اجتماعی و تشخیص ندادن دوست از دشمن و راست از دروغ و صحیح از سقیم است . زودباوری حالتی است از خامی و ناپختگی که انسان مبتلی بدان را در معرض فریب و اغوا قرار می دهد . هستند دون فطرتانی که از تفرقه انداختن بین زن و شوهر لذت میبرند و یا آنکه از آن برای مقاصدی خاص سودجوئی می کنند و برای نیل به هدفهای پلید خود به دروغ و تهمت متوسل می شوند از یکی پیش دیگری بد می گویند و موجب مناقشه و جدال و متارکه و طلاق می گردند . اما اگر زن و شوهر بهره کافی عقلی داشته باشند و از قضاوت سطحی، خود را بر کنار دارند و اطرافیان خود را در هر لباسی که هستند با محک تجربه شناخته باشند در دام فریب اشخاص مغرض گرفتار نخواهند شد والا با دهن بینی و زود باوری ممکن است گفتار غرض آلود را باور کرده بی جهت دست به جنایت آلوده نموده و انحلال کانون خانوادگی را فراهم سازند .

– پیشداوریهای ناصواب :

در جنب زودباوری و دهن بینی باید مفهوم دیگری را به عنوان پیشداوری مطرح نمود . پیشداوری عبارت از صدور احکام ذهنی است که زیر بنای تجربی ندارد و متکی بر تحقیق و استدلال منطقی نیست . با اینکه پیشداوری و زودباوری از نظر روانی با یکدیگر مشابهت دارند و هر دو شیوه آدمیان سطحی و بی تجربه است . معهذا از یکدیگر متمایزند . فرق پیشداوری با زودباوری این است که در پیشداوری تلقین مستقیم و نفوذ بیواسطه شخص ثالث در بین نیست .

پیشداوری ثمره تلقین به خود است به عبارت دیگر شخصی که دچار پیشداوری است تنها به قاضی می رود . خود هم مدعی است و هم قاضی . اغلب پیشداوری تحقق نمی یابد . پیشداوری موجب پیدایش نظری غیر منصفانه درباره دیگران می شود . پیداست که اگر شوهری درباره همسر خود همواره تصوراتی بر اساس پیشداوری داشته باشد نمی تواند رفتاری بر اساس عدالت با همسرش در پیش گیرد .
پیشداوری با اینکه نتیجه ضعف جنبه ادراکی و قیاس باطل و تعمیم بیجاست ، تلقین ، فرهنگ ، تربیت خانوادگی ، رسانه های گروهی و مسائل اقتصادی در ایجاد این گونه زمینه های ذهنی موثر است . در خاتمه شاید با مطالعه مطالب موصوف ، این امر به ذهن متبادر شود که هر شخص بطور مطلق کامل نیست و ما نیز بر این باور می باشیم اما لازمه هر نوع رشد ، تغییر است . به عنوان مثال : هر گاه درختی بوجود آید بدواً از یک نهال تبدیل به درختچه و در نهایت به یک درخت تغییر می نماید . روند حیات انسان نیز با تغییر ، رشد می کند . . همچنین بدیهی است که همواره در زندگی زناشوئی تغییر تربیتی با راحتی شبهت و سبب دوام زندگی زناشوئی می باشد .

 به همین مناسبت نظر وکیل خانواده بر این است که پسر و دختر جوان قبل از پیوند زناشوئی، مدتی در دوران نامزدی، در معرض آزمایش قرار گیرند تا پختگی و ویژگیهای رفتار و خلق و خوی یکدیگر را بیازمایند با بصیرت و آشنائی کامل و تعمق کافی اتخاذ تصمیم نمایند . همچنین توصیه ما اینست که قبل از ازدواج، از خدمات روانشناس و مشاوره حقوقی نیز برخوردار باشند.

رتبه: 4.8 از 966 رأی